امیرعلی شيرين تر از امیرعلی شيرين تر از ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

امیرعلی دردانه ی ما

امیرعلی و عاشقانه ها ی خاله

  برای تو که تنهایی هایم پر از یاد توست... برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست... برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست... برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تویی که که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است... برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و پاک خود کردی... برای تویی که هر لحظه دروریت برای من مثل یک قرن است... برای تویی که در قلبت عشق چه بی باک است... برای تویی که عشقت معنای بودنم است... برای تویی که آرزوهایت آرزوهایم است... پ.ن ١:  دو هفته ای میشه که بابا رحمان مریض احواله  انگار داشتی با درب باز کن بازی میکردی فرو کردی بینیت و از بینیت خون اومده و شم...
18 اسفند 1390

امیرعلی و پانزده ماهگی

چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد زیبایی های دنیا با آمدن تو پیدا شد روزها گذشت و چهره ی زیبایت در آسمان دلم آفتابی شد دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد همه ی زیبایی های دنیا با آمدن تو می آید و اینگونه زندگی زیبا می شود اینگونه چشمانم با دیدن یکی مثل تو عاشق می شود آمدی به دنیا و دنیا مات و مبهوت به تو می نگرد همه جارا سکوت فرا گرفته تا خدا صدای تو را بشنود صدای دلنشین تو در لحظه ی شکفتنت عطر حضورت فرا گرفته همه ی زمین را و این لحظه قشنگترین ساعت دنیا و این ماه درخشانترین ماه دنیا ناز گلکم ماهگیت مبارک   ...
8 اسفند 1390

امیرعلی و خونه ی زن عمو نیر

سلام گلکم اول از همه به خاطر احترام به دوست گلم مامان امیرعلی جون قالبمون رو عوض کردم آخه کامنت گذاشته بودند که چون رنگ قالب تیره هست خوندن مطالب باعث میشه چشم اذیت بشه شاید بقیه دوستان هم همین مشکل رو داشتن امیدوارم از این قالب خوشتون بیاد اگه بازم مشکلی هست من درخدمتم دوم اینکه خاله جونی که من باشم این روزا کمتر میتونم بیام سایت آخه ترم جدید شروع شده و بازم قسمت شد که برم دانشگاه خودم مسیر رفت و آمد یکم خستم میکنه بیایم سر اصل مطلب سه شنبه خونمون مهمون بودین که دختر عموم نسرین که مثل خواهره برام و خیلی هم دوسش دارم زنگ زد و برا چهارشنبه مارو خونشون دعوت کرد البته برا ناهار شمام که خونم...
5 اسفند 1390

لغت نامه ی امیرعلی 2

سلام خواهرزاده ی شیطونم وروجک خاله قربونت برم که دلبری هات از حد خودش گذشته و میشه گفت در حد لیگ برتره هزارماشالاه یکم چاق تر شدی دیگه این روزا هر جا دردونه باشه سرمون حسابی با شیرین زبونیا و شیطنت هاش گرمه چند لغت دیگه به لغت نامت اضافه شده البته در ماه چهاردهم از بابا رحمان نماز خوندن رو یادت گرفتی البته در حد سجده کردن و تسبیح در دست گرفتن این روزا تکه کلامت (الله اکبر=الله أ) و(الهم صلی الا محمد و آل محمد=الهم) هست قربونت برم که کلی ذوق زده میشم تا یادم نرفته تو چهارده ماهگی تونستی کاملا تعادلت رو حفظ کنی و راه بری دیگه چهاردست و پا کم میری نزدیک عید و مامان النازت هم خونه تکونی رو شروع کرده امروز آشپزخونه رو...
29 بهمن 1390

قصه ی بز زنگوله پا 90

  یکی بود یکی نبود غیراز خدا هیشکی نبود یک روز بز زنگوله پا از بچه هاش خداحافظی کرد که برود دشت و صحرا علف بخورد و برایشان شیر بیاورد. مامان بزی به بچه ها سپرد که در را به روی مامور گاز و برق و آب و گرگ باز نکنند. بچه ها هم که بر خلاف آمار و ارقام رسمی گرسنه بودند به مادرشان قول دادند که در را باز نکنند. چند دقیقه که گذشت گرگ که دید بز زنگوله پا از خانه بیرون رفته در خانه را زد. شنگول پرسید: کیه؟ گرگ گفت: منم، منم مادرتون شیر یارانه ای آوردم براتون. شنگول گفت: تو مادر ما نیستی. چون دروغ می  گی خیلی وقته ممه ی شیر یارانه ای رو لولو برده. گرگ با دست زد تو پیشانیش و رفت و چند دقیقه ی دیگه آمد و در زد و گفت: منم، منم ماد...
26 بهمن 1390

امیرعلی و پیشی

سلام عزیزان دیروز یه روز خیلی خوبی بود آخه دردونمون مهمون ما بود انقد باهم بازی کردیم و خندیدیم که وقتی بعدنا به همدیگه نگاه میکردیم بازم خندمون میگرفت من نمیدونم یکی از بازی هایی که امیرعلی خیلی از ش خوشش میاد کشیدن موهای منه اصلا عادت به کشیدن مو نداره ولی منو وقتی میبینه خنده کنان میاد به طرف من و موهای منو تا جایی که زور داره محکم میکشه ما تو خونمون یه گربه داریم که حدود یه سالی با ما زندگی میکنه هر وقت امیرعلی میاد خونمون از پشت پنجره با پیشی حرف میزنه و خیلی ازش خوشش میاد دیروز عصر لباساشو پوشوندم تا بریم حیاط هم یکم تاتی بکنه هم گربه رو از نزدیک ببینه اصلا ازش نترسید دوست داشت نازش کنه که نذاشتم   ...
21 بهمن 1390

امیرعلی و فامیل مادری

سلام عسلم سلام امیرعلی شیرین تر از جانم خاله جون ببخش که خیلی وقته برات چیزی ننوشتم آخه از دست بعضیا خیلی ناراحتم به دلایلی دوست ندارم اینجا بگم خیلی میخواستم برات دلیل ناراحتیمو بگم ولی نخواستم بعدنا تو هم بخونی و ناراحت بشی یگذریم خاله جون دوشنبه ی هفته ی قبل عمه اعظم که عمه ی من و مامان الناز میشه به مدت یک هفته به همراه همسری و پسر کوچکش به کربلا رفته بودن و دوشنبه ی این هفته هم بسلامتی اومدن خوش به سعادتتشون دیروز هم همه ی فامیل تو خونه ی عمه جون جمع شده بودن شما هم دعوت بودین وقتی همه ی فامیل مادری شمارو دیدن کلی ذوق زده شدن آخه از فوت بابا بزرگ شمارو ندیده بودن شما هم اول کمی احساس غریبی کردی و فقط تو بغل ماما...
19 بهمن 1390

امیرعلی و اولین ایستادن

سلام نازدونه ی خاله امیرعلی جونم این روزا هرچی رو چندبار تکرار کنیم تو ذهن شما میمونه و اون کلمه رو شمام تکرار میکنی اگه چیزی تو دستت باشه بگیم بیار بده به من زودی میاری الهی که خاله فدای اون چشمات بشه عزیزکم شما در سیزده ماهگی بالاخره تونستی بدون کمک گرفتن از ما یا اشیای دوروبر بایستی دیروز که خونه ی شما بودیم میگفتم امیرعلی پاشو وایسا که میومدی وسط پذیرایی و بدون کمک گرفتن می ایستادی و چند ثانیه ای دستاتو باز میکردی و رو پاهای کوچولوت می ایستادی ما هم تشویقت میکردیم الهی قربونت برم که با تشویق ما ذوق میکردی و این کارو دوباره انجام میدادی منم انقدر ذوق زده شدم که یادم رفت عکس ازت بندازم کوچولوی خاله خیلی خوشحالم &nbs...
14 بهمن 1390

امیرعلی و خاطرات چهارده ماهگی

سلام عطر خوشبوی خاله شازده کوچولومون وارد چهارده ماهگیش شد با کلی شیرین کاریاو شیطنت ها هر ماه که میگذره کارهای ما بزرگترها رو بهتر یاد میگیره قربونش برم کار این روزاش شده تقلید از رفتارای ما بزرگترا این روزا خیلی مواظب حرکات و رفتارای خودمونیم تا مبادا دردونمون کارای بد رو یاد نگیره دردونمون خونه داری میکنه و تو کارای خونه به مامانش کمک میکنه خونه رو جارو میکشه لباسای کثیف رو تو ماشین لباسشویی میندازه گردگیری هم بلده که بکنه تازه خالی کردن اب پکیج ها هم با دردونمونه غذاهای خوشمزه و لذیذ هم یادگرفته که درست کنه به توپ بازی ...
11 بهمن 1390