امیرعلی شيرين تر از امیرعلی شيرين تر از ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

امیرعلی دردانه ی ما

اميرعلي چندتا عكس

سلام ديروز كه خونه ي دردونه جون اينا افطار مهمون بوديم  از گوشي مامان الناز چندتا عكس بلوتوث كردم كه مامان الناز موقع شيطنت هاي اميرعلي گرفته بود اين دوتا عكس مربوط ميشه به چند دقيقه بعداز حموم كردن دردونه!!! اميرعلي جون كرم دست و صورت رو برداشته و به موهاش ميماله!!! اميرعلي و عمو عبدالله در پارك بزرگ ائل گلي تبريز در تير ماه اميرعلي موقع بوس كردن عكس دختر عموهاش عسل و ريحانه! پ.ن: اينم عكس فرشته ي نازنين سلناي گل دخمل دختر عموي عزيزم سميه جون كه ديروز اول مرداد ماه زميني شد ايشالاه كه قدمش پرخيرو بركت باشه ...
3 مرداد 1391

اميرعلي و يازدهمين مرواريد

سلام عزيز خاله در آستانه ي بيست ماهگيست و يازدهمين مرواريد كوچولوي خودشو اواخر نوزده ماهگي دراورد مباركه خاله جون ايشالاه تا دوسالگي همه ي مرواريداي سفيدتو دربياري و راحت بشي عشق خاله اول رمضون خونمون مهمون بود ديگه واسه خودش شيطون بلايي شده با خودش حرف ميزنه و بازي ميكنه بعداز افطار بابا رحمان با عمو موسي قرار گذاشتن و رفتن قليون!! منم خيلي خسته بودم خوابيدم بابا رحمان دير وقت بود كه اومد دنبال خواهرم اينا اين دير وقت بودن زمان رو به لطف اميرعلي فهميدم آخه دردونه جون موقع رفتن اومد پيشم و هي صدام كرد و با دستش تكونم ميداد كه بيدار شم منم چشمامو بازكردم و گفتم جانم؟ ديدم گفت خدافظ!!! مونده بودم بخندم يا اينكه از خواب بيدارم كرده گريه كن...
2 مرداد 1391

امیرعلی و یکسال با دوستان نی نی وبلاگی

  سلام از نی نی وبلاگ فقط بلد بودم به وبلاگ ریحان عسلی دختر عموی امیرعلی بروم و خاطرات روزانش رو بخونم چقدر دوست داشتم برای امیرعلی هم وبلاگ باز کنم ولی میترسیدم آخه هیچی بلد نبودم و احساس میکردم مسئولیت سنگینی هست بالاخره دل به دریا زدم درست ساعت دو بعدازظهر رفتم سایت نی نی وبلاگ گزينه ي ثبت وبلاگ جديد رو زدم  تمام فيلدهاي ذكر شده رو پر كردم وقتي گزينه ي ثبت رو ميزدم با جمله ي "نام كاربري قبلا در سايت وارد شده است لطفا نام كاربري ديگري انتخاب كنيد" روبرو ميشدم اه پس چرا نميشود از كسي هم نميتونستم بپرسم آخر سر ساعت شش عصر نااميد از سايت خارج شدم و رفتم ياهو مسنجر ايميل هامو چك كنم ناباورانه با ايميلي از طرف ني ني وبلاگ برخورد ...
31 تير 1391

اميرعلي و دهمين مرواريد

سلام جيگر خاله تعداد مرواريداشو به دو رقمي رسوند   بالاخره دهمين مرواريد كوشولوشو هم از لثه ي پايين در آورد حالا سه تا مرواريد از لثه ي پايين داره فداش بشم اين روزا خيلي بي تابي ميكنه مامان الناز ميگه حتما از دندوناشه ايشالاه كه همشون رو درمياره و راحت ميشه  بهت تبريك ميگم خاله جون ديروز و پريروز دردونمون بي حال بود ديروز تو خونه ي عمو محمد علی مولودي بود مامان الناز هم از ما خواست كه بريم خونشون تا از دردونه نگه داري كنيم و خودش به مراسم بره وقتي پيش دردونه هستم تموم غصه هاي دنيا رو فراموش ميكنم چنان با آب و تاب صدام ميكنه كه ميخوام همون لحظه براش بميرم   اين عكس متعلق به چند وقت پيش كه  در...
16 تير 1391

امیرعلی و کریر + نهمین مروارید

  سلام دوستان حالتون خوبه؟ من دوباره برگشتم این چند روزی که نبودم حسابی دلم براتون تنگ شده بود حالا میام خونه های قشنگتون و از حال کوچولوهاتون باخبر میشم امیرعلی جیگر ماهم که دیگه واسه خودش آقایی شده تو این چند روز که امتحاناتم شروع شده بود دیگه فرصت نمیکردیم بریم خونه ی امیرعلی اینا و این باعث شده بود که جیگر خاله رو نبینم وقتی که بعد از چند روز رفتیم وقتی امیرعلی رو دیدم احساس کردم که چفدر بزرگ شده حتی قیافش هم تغییر کرده حتی رفتارش رو هم مثل ما بزرگترا میکنه مهربونمون به حرفمون گوش میکنه هرکاری بگیم انجام میده الهی فداش بشم من وقتی که رفتیم خونه ی دردونه همین که از در وارد شدیم دیدیم چندتا از  اسباب بازیهای خودشو که دی...
15 تير 1391
1