سلام دوستان امیرعلی شیطون ما وارد بیست ماهگی شد یک پسر بیست ماهه ی شیطون بلا و شیرین زبون!!! ديگه با حرف زدناش كلي دلبري ميكنه بخشي از گفتگوي من و اميرعلي رو اينجا ميذارم وقتي كه با تلفني حرف ميزنيم: اميرعلي: سلاااااااام من:سلام خاله جون اميرعلي: دو گَ بيزَ (بيا خونه ي ما) من:چشم.بابا جون كجاست؟ اميرعلي:ا يشدَ (سركار) من: خاله رو چقدر دوست داري؟ اميرعلي؟ چؤؤؤؤوخ (زياااااد) من:منمدوست دارم عزيزم اميرعلي: خدافظ يكشنبه خونواده ي زن عمو نير و عمه پوران خونمون افطاري مهمون بودن زن عمو نير خيلي وقت پيش بود كه دردونه رو نديده بود وقتي كه دردونه رو ديد گفت ماشالاه چقدر بزرگ و خوردني شده و البته چااااق!!!! كلي هم...