اميرعلي و نذري
سلام
ديروز خواهرم به خونمون زنگ زد و گفت آبجي(عمه ي اميرعلي)چهارشنبه از تهران اومدن و امروزم به اتفاق زن عموها قراره برن امامزاده سيد حمزه كه (از نوادگان امام موسي بن جعفر (ع)هست ) مامانم و خواهرم كه براي امامزاده نذري نون پنير و سبزي داشتن خواهرم گفت حالا كه قراره بعدازظهري بريم بيايين خونه ي ما و سبزي هارو پاك كنيم و ببرم پخششون كنم
موقع پاك كردن سبزيها هم اميرعلي جونم هي ميگفت آ موسي ساندويچ گَتِه (آقا موسي ساندويچ بيار) از اونجايي كه عموي دردونه رستوران داره اين جمله رو ياد گرفته و ديگه تكه كلامه دردونه جون شده و هركي رو ببينه تكرار ميكنه
بعدازناهار من و مامانم اومديم خونمون و اميرعلي و خواهرم هم رفتن خونه ي عمو عبدالله و ازاونجا هم برن امامزاده. ماهم كه قسمت نشد بريم هرچند كه امامزاده در دوقدميه خونه ي ماست بعدازظهرم كه دلم گرفته بود دومين بارون پاييزي شروع به بارييدن كرد و منم گرفتم خوابيدم
به خواهرم سفارش داده بودم كه از بقعه ي امامزاده عكس بندازه كه!!!
مامان ريحانه چندتا عكس از اميرعلي جونم گرفته فكر كنم خونه ي عمو يحيي باشه!سيماجون توضيحاتو برسون؟
سه شنبه كه تولدم بود اميرعلي اينا موقع اومدن به خونمون تو كوچه دويده و خورده زمين! خداروشكر كه اتفاق بدي براي دردونه جونم نيفتاده فقط گوشه ي بينيش يه كوچولو خراش برداشته فدات بشم عزيزكم