سالگرد ازدواج مامانی و بابایی مبارک+وحشتناک ترین روز
سلام
٢١/٥/١٣٨٦
مهتاب برف زیبا و سفید را به آرامی نوازش میکند و شبی رویایی و افسونگر را نوید میدهد
در آن شب آرام و سفید، فقط عشق است که جریان دارد
و لبهای عاشق و معشوق را به سوی هم میراند و ناگهان در هم قفل میشوند
و سکوت همه جارا فرا گرفته است
تنها یک زمزمه به گوش میرسد
دوستت دارم برای همیشه
الناز جان خواهرگلم!
در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجا که خبری از تاریکی نیست یاد شما میدرخشد
21 مرداد پنجمين سالروز يكي شدنتان را بهتون تبریک میگویم
دوستت دارم
ديروز بدون سحري روزه گرفته بودم اصلا هم حوصله نداشتم خيلي كسل بودم همش ميخواستم بخوابم ساعت 12 ظهر يه دوش گرفتم و خوابيدم ساعت 3 بعدازظهر بود كه بيدار شدم خواب آلود به نخوندن نماز ظهرم و آپ نكردن وبلاگ اميرعلي فكر ميكردم كه دوباره خوابم برد و ساعت 5 عصر بود كه پس لرزه ي ٢/٦ ريشتري منو هراسان از خواب بيدار كرد زمين با شدت بيشتري ميلرزيد و وحشتناك تر از اون صدايي بود كه با خود داشت هنوز خواب الود بودم مامانم گفت زلزله ست انگار هردو دويديم حياط فكر كنم 10 ثانيه اي ادامه داشت همسايه ها بيرون بودن فقط فكرم پيش دردونه اينا بود آخه خونشون روي خط گسل هست و طبيعتالرزش زمين رو با شدت بيشتري حس كرده بودن تلفن همرا هم كه اصلا انتن نميداد
با همسايه ي بغلي حرف ميزديم كه دوباره زمين لرزيد بازم شدتش بيشتر بود اينبار همه بيرون اومدن هنوز كسي خبر نداشت كانون اصلي زمين لرزه از كجاست برادر شوهر دوستم كه خبرنگاره خبر دارد كه كانون اصلي زلزله اهر-ورزقان-هريس بود كه صدمات جاني و مالي بيشتري هم به روستاها زده خدا به دادشون برسه
در همين موقع بود كه دردونه اينا اومدن قرارشد بريم پارك باغميشه آخه عموها و زن عموهاي دردونه اينا اونجا بودن ولي از اونجايي كه اتوبان وحشتناك ترافيك بود و از طرفي هم بابا رحمان بايد ساعت 6 سركار ميرفت از وسط راه برگشتيم خونمون قرار شد خواهرم اينا رو شوهر دخترعموي دردونه اميراقا بيان دنبالشون من و مامانم هم با زن عمو و دخترهاشون و دوماداشون رفتيم پارك ولي امر
به سختي با دردونه اينا درارتباط بوديم خط هاي موبايل اصلا انتن نداشت بهمون گفته بون تا صبح حدالامكان بيرون بمونيم هوا هم خيلي سرد بود ساعت تقريبا 3 بامداد بود كه دوباره پس لرزه اي رو احساس كرديم ولي شدت و مدتش كم بود صبح هم اومديم خونمون دردونه اينا هم از پارك اومدن خونمون الان بابا رحمان از سركار اومد و رفتن خونشون
خواهرم ميگه موقع زمين لرزه دردونه خواب بود كه بابا رحمان بغلش ميكنه و همگي ميرن بيرون خواهرم ميگه از طبقه ي دوم تا پارگينگ كه ميدويديم زمين همچنان ميلرزيد سقف و ديوار در ورودي خونه دردونه اينا ترك برداشته
مامان باباي دوستم كه تو روستاي حوالي ورزقان زندگي ميكنن خونشون اسيب ديده و الانم تو چادرهاي حلال احمر ساكنن خدا بهشون كمك كنه
دوستان برامون دعا كنين چون پس لرزه ها ادامه دارن
﴿ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴾
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿1﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿2﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿3﴾ يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ﴿4﴾ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا ﴿5﴾ يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْا أَعْمَالَهُمْ ﴿6﴾ فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ﴿7﴾ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴿8﴾