این چندوقت.....
سلام به همه ی دوستان گلم
این چندمدت طولانی که نبودیم پسریکی یه دونه ی ما امیرعلی جون برا خودش یه پا اقا شده و اداهای بزرگترا بخصوص بابا رحمان رو در میاره و با شیرین زبونیاش همه ی ما رو مجذوب خودش کرده که سر فرصت همه رو براتون مینویسم
و اما تو این مدت که نبودیم اتفاقایی در اطرافمون افتاده که بگم خالی از لطف نیست قرار بود فردا 29 مهرماه عروسی خاله الهه باشه که یکی از اقوام نزدیک شوهر خاله الهه فوت میکنه و مراسم میمونه بعد محرم و صفر
پسمل دوم دختر عمو مریم تو راهه و تا چند وقته دیگه این فرشته ی کوچولو زمینی میشه
عمو مهدی به همراه خانوادش رفته بودن زیارت امام رضا و دوهفته ای میشه که برگشتن و بلافاصله عمو مهدی و زن عمو باهم راهی کربلا شدن خوش به سعادتشون امروزم قراره برگردن عمو جون و زنعمو جون زیارتتون قبول!
بابا رحمان ماشینش رو عوض کرد و از بس که همش میگفتی 206 بخر خریدولی همش میگی این که مال ما نیست ماشین عمو محمدعلیه!!!
چندروزپیش رفته بودیم خونه جدید خاله الهه برای چیدن جهیزیه پسرخوبی بودی مامانی رو اذیت نکردی همش میگفتی اینجا خونه ی کیه خاله هم برات توضیح میداد که قرار عروس بشه توهم ذوق میکردی خاله جون انشاءالله خوشبخت بشی
این پست توسط مامان الناز نوشته شده است