عیدفطر
یابن الحسن!
سی شب به تو التماس کردم
این لحظه جواب طالبم من
خواهی بنوازو خواه رد کن
احسان و عطاب طالب ام من
امشب که منم فتاده ی عشق
ساقر بزند ز باده ی عشق
خطی تو بیا بخوان برایم
از نامه ی سرگشاده ی عشق
گفتی که سحر بیا به کویم
ای خسته ز سیر جاده ی عشق
ماییم ولی تو مخور غم
ای بنده ی خانزاده ی عشق
تا یار ز در نیاید امشب
ای کاش سحر نیاید امشب
بیرون نروم ز میهمانی
تا یار ز در نیاید امشب
امضا نشود کتاب ما تا
از یار خبر نیاید امشب
این سی شب و روز ما نه ارزد
تا او به نظر نیاید امشب
در وام فراغ جان سپارم
ان ماه اگر نیاید امشب
امسال به قیمتم بیفزای
بر عشق و ارادتم بیفزای
جبرئیل گسیل خدمتم کن
برشوق و ولایتم بیفزای
پرسوخته از شرار عشقم
سوزی به حرارتم بیفزای
انفاس مرا محمدی کن
بر بار رسالتم بیفزای
از نور علی منورم کن
برنور هدایتم بیفزای
از کوی تو بوی عطر امد
برخیز که عیدفطر امد