امیرعلی و اولین ایستادن
سلام نازدونه ی خاله
امیرعلی جونم این روزا هرچی رو چندبار تکرار کنیم تو ذهن شما میمونه و اون کلمه رو شمام تکرار میکنی اگه چیزی تو دستت باشه بگیم بیار بده به من زودی میاری الهی که خاله فدای اون چشمات بشه
عزیزکم شما در سیزده ماهگی بالاخره تونستی بدون کمک گرفتن از ما یا اشیای دوروبر بایستی
دیروز که خونه ی شما بودیم میگفتم امیرعلی پاشو وایسا که میومدی وسط پذیرایی و بدون کمک گرفتن می ایستادی و چند ثانیه ای دستاتو باز میکردی و رو پاهای کوچولوت می ایستادی ما هم تشویقت میکردیم الهی قربونت برم که با تشویق ما ذوق میکردی و این کارو دوباره انجام میدادی
منم انقدر ذوق زده شدم که یادم رفت عکس ازت بندازم کوچولوی خاله خیلی خوشحالم
بعدا نوشت:عمه لیلا تا چند وقته دیگه صاحب نوه و مامان بزرگ میشن از همین جا به عمه لیلا و دختر شون سمیه خانم تبریک میگم انشالاه بارشون سلامت به مقصد برسه