سالگرد بابابزرگ
در دسته های ِ ده تایی
چوب خط میزنم .
این خاصیت ِ مهربانـــــــی است
با خودش روزهای ِ غمگینی می آورد
که هیچ تقویمی به آن تن نمیدهد.
دلتنگتم…
ایام بقا چو باد نوروز گذشت تا دیده گشودیم یک سال گذشت
دلبسته به سکهای قلک بودیم
دنبال بهانه های کوچک بودیم
رویای بزرگتر شدن خوب نبود
ای کاش تمام عمر کودک بودیم.
به گرمترین فصل سال رسیدیم و به زیبا ترین ماه خدا مرداد ماه میهمانی خدا
اما در زیباترین ماه نماندی و ما را در حسرت نگاه مهربانت گذاشتی . یک سال گذشت و من دلتنگ نوازش دستان مهربانت مانده ام و در حسرت صدای مهربانت که پاسخگوی بابا گفتنم باشد.
پدر بی تابانه محتاج آغوش مهربانت هستم و هنوز هم رفتنت را باور ندارم.
وجود مهربانت را از ما دریغ داشتی دعایم کن که سخت محتاج دعایت هستم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی