تولد مامان الناز
چه لطیف است حس آغازی دوباره...
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...
وچه اندازه عجیب است روز ابتدای بودن...
و چه اندازه شیرین است امروز...
روز میلاد...
روز تو!
روزی که آغاز شدی...
این چندمین تولد توست؟
چندمین انبساط مجدد کائنات؟
این چندمین بار خلقت است؟
و چندمین انفجار سکوت؟
چندمین لبخند آفرینش؟
خورشید را چندمین بار است که می بینی؟
و پروانه ساعتها چندمین بار است که می چرخد؟
و ثانیه چندمین بار است که به احترام تو بر می خیزد؟
چندمین بار است که مجددا نفس می کشی؟
چندمین دم؟ چندمین آن؟
آه که تو چقدر خوشبختی...
و جهان پر از غوغاست...
گه بینهایت تولدت را جشن می گیرد...
امیر علی جونم امروز سوم بهمن ماه مامان الناز مهربونت وارد بیست و سومین بهار زندگیش شد خیلی خوشحالم از ته دلم
خواهر نازنینم الناز جان در روز میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت می کنم و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک میگویم
آغاز بودنت مبارک دوستت دارم