اميرعلي و دهمين مرواريد
سلام
جيگر خاله تعداد مرواريداشو به دو رقمي رسوند بالاخره دهمين مرواريد كوشولوشو هم از لثه ي پايين در آورد حالا سه تا مرواريد از لثه ي پايين داره فداش بشم اين روزا خيلي بي تابي ميكنه مامان الناز ميگه حتما از دندوناشه ايشالاه كه همشون رو درمياره و راحت ميشه بهت تبريك ميگم خاله جون
ديروز و پريروز دردونمون بي حال بود ديروز تو خونه ي عمو محمد علی مولودي بود مامان الناز هم از ما خواست كه بريم خونشون تا از دردونه نگه داري كنيم و خودش به مراسم بره وقتي پيش دردونه هستم تموم غصه هاي دنيا رو فراموش ميكنم چنان با آب و تاب صدام ميكنه كه ميخوام همون لحظه براش بميرم
اين عكس متعلق به چند وقت پيش كه دردونه جون اينا به اتفاق عموها و عمه جون كه از تهران مهمون اومدن رفته بودن پارك (وقتي اميرعلي مييبينه كسي ازش عكس ميندازه زود چشاشو بخاطر نور فلش ميبنده)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی