اميرعلي و هشتمين مرواريد
سلام
واااااي آدم دو روز كه نمياد اينترنت انگار كه دويست ساله نيومده و همه هم شاااااااكي كه چرا پست جديد نميزاري!!! (منظورمو خودش فهميد با كي بودم) بدجور آدمو وابسته ميكنه ماهه پيش يه جوري بودم اينترننت زده شده بودم ولي اين روزا دوست دارم همش وب گردي بكنم
بريم سر اصل مطلب!!!
ديروز خواهري بهم خبر دراومدن هشتمين دندون دردونه رو از لثه ي بالا از سمت چپ رو داد مباركه عشق خاله
اينجوري كه پيش ميره ايشالاه همه ي دندوناي مونده رو اين روزا درمياره و راحت ميشه
اينروزا اصلن دردونمون نميره حمام از وقتي كه از تهران اومدن از حموم كردن ميترسه با هزار ترفند و نقشه بايد ببريم حموم ! قبلنا خودش از خواهرم ميخواست بريم حموم و تو وان كوچك پر از آب مينشت و آب بازي ميكرد ولي حالا از نشستن تو وان و آب ميترسه يه گريه اي ميندازه كه بيا و ببين نميدونم مشكل از كجاست!!!
عكسهاي جديد نداشتم فعلا از عكسهاي تهران گذاشتم تا سر فرصت از دردونمون عكس بگيرم