امیرعلی و شاه توت
سلام
پریروز عشق خاله آومده بود خونمون انقد ذوق کرده بود قربونش برم عاشق حیاطمونه از وقتی میاد خونمون همش میره تو حیاط
تو حیاطمون درختهای گردو و انجیر هست ولی هنوز نرسیدن امیرعلی رو برداشتمو بردم خونه ی بابابزرگ خودم(پدری) با ديدن بابابزرگم اميرعلي تعجب كرد و گريش گرفت منم بردم تو حياطشون تا سرگرمش كنم تو حیاط بابا بزرگم یه درخت بزرگ شاه توت هست رسیده و درشته وقتی یکی چیدم از استقبال امیرعلی به خوردن شاه توت ها روبه رو شدم بابا بزرگمم یه ظرف بزرگ از شاه توت هارو چید و داد دستمون
ماهم آوردیم خونه و نوش جان کردیم البته نصف بیشترشو امیرعلی خان خوردن!!! خواهرم به امیرعلی گفت کی این به به هارو داده؟آقا بابا؟ امیرعلی ماهم همش میگفت آق بابا
برای یه لحظه یاد بابام افتادیم آخه خواهرم به بابام میگفت بابا چی دوست داری امیرعلی بهت بگه؟بابا جون خوبه؟ ای روزگار!!!
اينم از حال و روز دردونه ي ما
اينجا هم مامان الناز داشت وبلاگتو ميديد اومدي و خواستي كه بذاريمت رو ميز كام و وقتي پاپي رو ديدي گفتي ني ني