امیرعلی شيرين تر از امیرعلی شيرين تر از ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

امیرعلی دردانه ی ما

محض اطلاع دوستان

  سلام به همه ی دوستان عزیزتر از جانم و دردانه ی یکی یه دونم امیرعلی جان جهت اطلاع دوستانم امتحانات میانترمم فعلا شروع شده و انگار تمومی نداره برای همین غیبت هام طولانی شده اگه به وب هاتون نمیام این چند روز رو به بزرگواری خودتون ببخشید شرمندم امیرعلی جانمم امروز با مامانی و بابایی یه مسافرت یک هفته ای رو شروع کردن راهی تهران و خونه ی عمه جون لیلا رفتن تا انجاییکه خبر دارم به سلامتی به قم هم میخوان برن الهی خاله جان فدات بشه اخه  این اولین سفر دردانمون به قم هست در اولین فرصت که خبرها به دستم برسه براتون میذارم حتما نازنینم گل خوشبوی خاله دلم از امروز برات خیلی تنگ شده اخه من چطوری میتونم یک...
23 آبان 1390

عید غدیر

خورشید چراغکی ز رخسار علی ست مه نقطه کوچکی ز پرگار علی ست هرکس صلوات فرستد به محمد صلوات همسایه دیوار به دیوار علی ست عید غدیر خم مبارک... ...
23 آبان 1390

پیدایش سومین مروارید

سلام دردانه ی مهربونم دیشب که به مامانی زنگ زدم که جویا بشم رسیدید تهران یا نه هنوز تو راه بودید و شما وروجک خان هم تو خواب نازنین ساعت تقریبا یازده و نیم شب بود که خواهرجونی بهم زنگ زد و پیدایش سومین مرواریدت رو بهم خبر داد یعنی بعد از سی و شش روز از دراومدن اولین دندونت  سومی  هم از سمت بالا دیده شده مبارک باشه شاهزاده ی کوچولوم   امیرعلی جانم وقتی تو نیستی همه نیستند نه اینکه نیستند هستند ولی مثل تو نیستند ...
23 آبان 1390

عید قربان

ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان امد عید فرخنده ی نورانی قربان امد حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول رحمت واسعه ی حضرت سبحان امد عید قربان عید فداکاری,ایثار,قربانی,اخلاص و عشق و بندگی بر همه ی دوستان عزیز و امیرعلی جونم تبریک میگویم ...
15 آبان 1390

امیرعلی و شیطنتهاش3

  سلام به همه ی دوستای مهربون و امیرعلی نازم خاله جونی اینبار هم میخواد بازم از شیرین کاریهات بگه هر روز که بزرگتر میشی بیشتر  بیشتر شیرینتر و خوردنی تر میشی الهی خاله فدات بشه جونم برات بگه که این روزها یواش یواش میخوای حرف بزنی هر کی رو ببینی بهش میگی نی نی مامان یا بابا رو هم کامل میگی مامانی بهت جیز رو هم بهت یاد داده هم میگی هم میدونی وقتی یه چیز داغه یا نباید بهش دست بزنی میگی جیز بابا رحمانم بای بای کردنو یاد داده که وقتی میگیم امیرعلی بای بای کن دستهای کوچولوتو تکون میدی این روزا کم کم مستقل میشی چهار دست و پا میری لبه ی مبل رو میگیری و پا میشی و میری بالای مبل و میشینی یا ...
12 آبان 1390

یازده ماهگی

  خدای اطلسی ها باتو باشد پناه بی کسی ها باتو باشد تمام لحظه های خوب یک عمر به جز دلواپسی ها باتو باش د دردانه ی نازنینم انگار همین دیروز بود که در انتظار دیدنت ثانیه ها را معکوس می شمردیم و لحظه ی دیدار رسید و امروز یازده ماه از اون لحظه ی بیاد ماندنی میگذرد شاهزاده ی گلم    ماهگیت مبارک عزیزم     ...
10 آبان 1390

درباره ی بچه ها

بچه ها به پنچ دلیل دوست داشتنی اند ١_ گریه می کنند چون گریه کلید بهشته ٢_ قهر می کنند زود اشتی می کنند چون کینه ندارند ٣_چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا وابستگی ندارند ٤_با خاک بازی می کنند چون تکبر ندارند ٥_خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون ارزوهای دراز ندارند ...
8 آبان 1390

امیرعلی عشق بابایی

شازده کوچولوی خاله سلام نفسم میخوام از تو و علاقه ات به بابا رحمان بگم خیلی بابایی هستی هر وقت بابایی رو میبینی چنان ذوقی میکنی و دست و پا میزنی که ادم فکر میکنه چه خبر شده وقتی هم که بابایی میخواد بره بیرون یه گریه ای راه میندازی که بیاو ببین حتی بابایی وقتی رانندگی میکنه میخوای بغل بابایی باشی یا وقتی بابا رحمان نماز میخونه زودی میری اتاق و پاهاشو می گیری و میخوای که بغلت کنه هر وقتم که بغل بابایی باشی دیگه به هیچ وجه حاضر نیستی بری بغل کسه دیگه  حتی به جرات میتونم بگم مامانی رو هم فراموش میکنی بابایی هم که خیلی دوستت داره وقتی اینکارارو میکنی کلی قربون صدقه ات میره و ذوق میکنه که پسرم چقدر بابایی هست ...
3 آبان 1390