امیرعلی شيرين تر از امیرعلی شيرين تر از ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

امیرعلی دردانه ی ما

امیرعلی و سیزده ماهگی

  عزیزترینم زندگی جبر نیست اگر بشناسی چند جمله ای محبت و ایثار را اتحاد ناگسستنی دلهای اهل ایمان را بسط انسانیت و تجزیه کدورتها و عداوتها را اگر دوستیها را جمع و دشمنیها را کم و شادیهارا ضرب و غمها را تقسیم کنی محبتها را به توان برسانی و کینه هارا زیر رادیکال ببری مفهوم زیبای زندگی را می فهمی نفسم چند جمله ی زندگیت"تعریف شده تر" و اتحاد قلبت با قلبهای دیگر مستحکم تر باد دردونه جونم امروز روز توست امروز شما وارد ماهگیت شدی بهت تبریک میگم و هزاران گل زیبا رو تقدیم عطر وجودت میکنم که از هرگلی خوشبوتر است ...
8 دی 1390

امیرعلی و جدال با تب سنج

سلام دردونه جونم الهی خاله فدات بشه دلم بدجور برات تنگیده زنگ زدم به خواهرجونی گفت که خوابیدی هر وقت پشت تلفن صدات رو میشنوم دلم برات ضعف میره اون وقتکه دلم میخواد از پشت تلفن بخورمت عزیزکم شما شازده کوچولو امید خاله هستی همه ی وجودمی اگه یه تب کوچولو بکنی میخوام دنیا نباشه میدونم که میدونی   چند روز پیش که اومده بودیم خونتون شما تازه از خواب بیدار شده بودی و مامان الناز بهمون گفت که بدن امیرعلی امروز گرمه انگار بچم تب داره منم زودی بغلت کردمو دیدم بعله کوچولومون یکم تب داره خواهر جونی تب سنج رو اورد تا ببینه تبت چقدره ولی مگه شما وروجک بلا گذاشتی انقد ورجه وورجه کردی که مامانی نتونست کارشو انجام بده خلاصه شما ه...
5 دی 1390

امیرعلی و عکسهای تولد دختر عمو ریحانه

سلام دوستان از انجایی که قول داده بودم عکسهای تولد ریحانه دختر عموی امیرعلی رو براتون بذارم بالاخره موفق شدم امروز عکسها رو از بابا رحمان بگیرم و براتون به نمایش بذارم حالا ببخشید اگه دیر شده توجه به ریحان عسلی در حال دست زدن ...
3 دی 1390

امیرعلی و پیدایش پنجمین و ششمین مروارید

سلام به دوستان مهربون و دردونه ی گلم امروز که خونه ی دردونه رفته بودیم  خواهرجونی پیدایش دوتا مروارید همزمان از لثه ی بالایی را بهم داد وای وروجک شیطونم الان شما صاحب شش تا مروارید کوچولو هستی دوتا دندون بانمک از پایین و چهارتا از بالا بهت تبریک میگم عزیزم امروز کوچولومون برای اولین بار انگشتم رو گاز گرفت وای که چقدرم محکم این کارو کرد ولی من دلم ضعف رفت برای این گاز گرفتنش همش میگفتم امیرعلی بیا خاله رو گاز بگیر که با مخالفت شدید خواهرجونی روبه رو شدم گفت که این گاز گرفتن رو بهش یاد میدی عواقب بعدیش رو من باید تحمل کنم  اخه خواهرجونی میترسید موقع شیردادن امیرعلی خواهری رو گاز بگیره حالا اینکه خواهری ...
3 دی 1390

امیرعلی و کادوهای مامان بزرگ ها

دردونه ی نازنینم امروز که خونه ی شما بودیم مامان الناز از شب یادا که مامان بزرگ فیروزه و عمو عبدالله هم همون شب از تهران از خونه ی عمه لیلا برگشته بودن گفت همه دور هم جمع بودید و بهتون خوش گذشته از اونجایی که حدود یک ماهی میشد مامان بزرگ فیروزه تهران بودن و روز تولد شما هم تشریف نداشتن زحمت کشیدن و برای شما یه ماشین کنترل دار زیبا خریدن دستشون درد نکنه امیدوارم امیرعلی وقتی بزرگتر بشه قدر مادربزرگ های گل و مهربونش رو بدونه  و جبران کنه و مامان جون خودمم زحمت کشیده بودن برای شب چله ی امیرعلی یه قطار ناقابل خریده بودن که امیدوارم دردونه جون خوشش بیاد دست هر دوتا مامان بزرگ مهربون درد نکنه ...
3 دی 1390

امیرعلی و شب یلدا

سلام دوستان نازنینم نمیدونم از کجا شروع کنم اخه خیلی عصبانی و ناراحتم بخاطر بدشانسیم اخرین پستی که داشتم مینوشتم نمیدونم چطور شد که کامپیوترم از کار افتاد زنگ زدم به یکی از اشناهامون اومدن و گفتن که انتی ویروست رو اپدیت نکردی و ویروس وارد سیستم شده بدشانسی رو میبینید ؟؟ از طرف دیگه هم بابای اون اقاهه که قرار بود بیان و ویندوز دیگه نصب کنن خونریزی مغزی کردن  کار نصب ویندوز کامبیوترم به تعویق افتاده خیلی داغونم و ناراحت دوستان نازنینم خیلی دوست داشتم  به تک تک وب های قشنگتون سر بزنم و شب یلدا رو به شما نازنینا و نی نی کوچولو ها تبریک بگم ولی قسمت اینجوری شد که از همین جا به همه ی شما دوستان شب یلدای به یادماندنی رو تب...
30 آذر 1390

امیرعلی و پیشرفتهاش

سلام به شازده کوچولوی قهرمانم پسرک کوچولومون هر روز شیرینتر از روز قبل می شود کم کم می تواند تمرکز کند و روی پاهای خودش بایستد فکر کنم تا چند روز اینده تاتی کردنشو شروع بکند قبلنا که غذا کم میخورد خداروشکر الان بهتره تصمیم گرفته حسابی چاق بشود   هرچیزی رو بخواد با انگشتش نشون میده و میگه اوووونی  مامان بزرگشو بیشتر از خاله جونش دوست داره تو خونه ی خودشون باباییه و تو خونه ی ما هم از کنار مامانم تکون نمیخوره همیشه در حال حرف زدنه بابا رفت و مامان نی نی رو تکرار میکنه اخه کوچولو جون مامانه تو کجاش نی نیه؟  هی باهاش خاله گفتن رو تمرین میکنم ولی دریغ از یه حرف ولی اینو بگم...
22 آذر 1390